من یه شب توی اتاقم داشتم به این فکر میکردم که شاید یه روز بتونم به دنیای خیالی برم همین طور که توی این فکر بودم یه درواز بزرگ باز شد و چهار تا شخصیت از توش پرت شدن بیرون. 
من:چ.چ.چییییییی؟!
فردی:ام.ما کجاییم ؟
من ف ف فردیییییییییییییییی!!!!! 
چیکا با یه حالت عصبانی گردنمو گرفت : هی تو کی هستی؟
من:م.م من کیم ؟.م م من اندرومیدام.
فاکسی:چیکا داری چیکار میکنی؟
فاکسی : مگه قرار نبود دیگه کسیو. 
چیکا منو انداخت رو زمین : اه. باشه هر چی تو بگی 
بانی:ای سرمما کجاییم. 
من اروم از جام بلند شدم
فاکسی:حالت خوبه ؟
من با صورتی مانند گوجه فرنگی:ا.ا. اره اره خوبم ممنون
چیکا : هه اینو باش یاد اهنگ عاشق شدم رفت افتادم 
من و فاکسی مات و مبهوت
بانی: ام. ببخشیدا ولی دقیقا اینجا کجا بید؟
من:خانه ی ما بید
بانی با حالت سرگیجه خورد به چیکا و چیکا اومد که بیوفته یهو بانی گرفتش تو بغلش و ما هم
با این قیافه نگاشون میکردیم 
فردی:حالا که مراسم اشنایی تموم شد بهتره بریم سر اصل مطلب 
فاکسی:ام .چه اصل مطلبی؟
من: ام. فردی تو چرا اینقدر جدی هستی بیخیال بابا
فردی :من برم استراحت کنم با شما احمقا حرف زدن وقت تلف کردنه



       امیدوارم دوست داشته باشید اگر نظرات به 10 برسه قسمت 2 هم میذارم


داستان حفره ی دو بعدی [قسمت 2 ] به درخواست ریحانه جون

داستان حفره ی دو بعدی [ قسمت 1]

داستان تولد لیوای

نقش های داستان عشق بین دو دنیای متفاوت

داستان عشق و نفرت

ادامه داستانم

داستان عشق من یه ستاره خیالیه(قسمت هشتم)

ام ,تو ,م ,یه ,چیکا ,حالت ,م من ,ما کجاییم ,م م ,این فکر ,یهو بانی

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

nasimeprvaz آموزش لوازم باربي احمد بانپور سیر مطالعاتی شهید مطهری تب آنلاین anti-corona fakhtehoparvaz www.andishmandproject.com مطالب اینترنتی آشـوب ِ زن بودن...